خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مجسمه
[اسم]
statue
/ˈstætʃ.uː/
قابل شمارش
1
مجسمه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیکر
پیکره
تندیس
مجسمه
مترادف و متضاد
figure
sculpture
1.They planned to put up a statue to the President.
1. آنها قصد داشتند مجسمهای از رئیسجمهور را بنا [علم] کنند.
a bronze/marble ... statue
مجسمه برنزی/مرمری و...
The statue of Liberty
مجسمه آزادی آمریکا
تصاویر
کلمات نزدیک
statistics
statistician
statistical
statistic
statism
statuesque
statuette
stature
status
status bar
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان