خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ماندن (در جایی، بعد از رفتن بقیه)
[فعل]
to stay on
/steɪ ɑn/
فعل ناگذر
[گذشته: stayed on]
[گذشته: stayed on]
[گذشته کامل: stayed on]
صرف فعل
1
ماندن (در جایی، بعد از رفتن بقیه)
باقی ماندن (بهعنوان چیزی، بیش از موعد مقرر)
1.She’s staying on at university to do research.
1. او برای انجام تحقیق در دانشگاه میماند.
2.We hope he will stay on as manager at the end of his contract.
2. امیدواریم او بعد از اتمام قراردادش بهعنوان مدیر باقی بماند.
تصاویر
کلمات نزدیک
stay ahead
stand about
spring from
spit it out
spark off
steady on
stick with it
stretch away
swot up
tag along
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان