[فعل]

to spark off

/spɑrk ɔf/
فعل گذرا
[گذشته: sparked off] [گذشته: sparked off] [گذشته کامل: sparked off]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 باعث شدن منجر به چیزی شدن

  • 1.The riots were sparked off by the arrest of a local leader.
    1. شورش‌ها به علت دستگیری یک رهبر محلی صورت گرفت.
  • 2.The visit of the G20 leaders sparked off mass demonstrations.
    2. بازدید سران گروه 20 منجر به تظاهرات‌های عظیمی شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان