خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . هنوز
2 . باز هم
3 . حتی (برای تأکید قیاسی)
4 . عکس (از فیلم، ویدیو و...)
5 . دستگاه تقطیر
6 . بیحرکت
7 . آرام کردن
[قید]
still
/stɪl/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
هنوز
معادل ها در دیکشنری فارسی:
هنوز
همچنان
مترادف و متضاد
until now
up to this time
yet
no longer
1.I still haven't finished my essay.
1. هنوز مقالهام را تمام نکردهام.
2.I wrote to them last month and I'm still waiting for a reply.
2. ماه گذشته برایشان نامه نوشتم و من هنوز منتظر جواب هستم.
3.I'm still hungry.
3. هنوز گرسنه هستم.
4.It was, and still is, my favorite movie.
4. آن فیلم موردعلاقهام بود و هنوز است.
5.There's still time to change your mind.
5. هنوز برای تغییر دادن نظرت [تصمیمت] وقت هست.
2
باز هم
با این وجود
مترادف و متضاد
all the same
however
nevertheless
1.She doesn't really have the time, but she still offered to help.
1. او واقعاً وقت ندارد، اما باز هم پیشنهاد کمک داد.
2.The weather was cold and wet. Still, we had a great time.
2. هوا سرد و بارانی بود. با این وجود، اوقات بسیار خوبی داشتیم.
3.We searched everywhere but we still couldn't find it.
3. ما همهجا را گشتیم، اما با این وجود نتوانستیم آن را پیدا کنیم.
4.You may not approve of what he did, but he's still your brother.
4. شما ممکن است با کاری که او کرد، موافق نباشید، اما باز هم او برادر شماست.
3
حتی (برای تأکید قیاسی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حتی
مترادف و متضاد
even
1.If you can manage to get two tickets that's better still.
1. اگر بتوانی دو بلیت بخری که حتی بهتر است.
2.The next day was warmer still.
2. روز بعد حتی گرمتر (هم) بود.
[اسم]
still
/stɪl/
قابل شمارش
4
عکس (از فیلم، ویدیو و...)
مترادف و متضاد
photograph
1.That's a publicity still from his new movie.
1. آن یک عکس تبلیغاتی از فیلم جدیدش است.
2.The police studied the stills from the security video.
2. پلیس عکسهای فیلم [ویدئو] امنیتی را بررسی کرد.
5
دستگاه تقطیر
دستگاه چکانش
a whiskey still
دستگاه تقطیر ویسکی
[صفت]
still
/stɪl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: stiller]
[حالت عالی: stillest]
6
بیحرکت
آرام
معادل ها در دیکشنری فارسی:
راکد
مترادف و متضاد
motionless
quiet
unmoving
moving
to stay/hold/keep/sit still
بیحرکت/آرام ماندن/نشستن
1. Can't you sit still?
1. نمیتوانی آرام بنشینی؟
2. Children find it difficult to stay still for very long.
2. برای کودکان، بیحرکت ماندن بهمدت بسیار طولانی سخت است.
3. I can't brush your hair if you don't hold still.
3. اگر بیحرکت نمانی، نمیتوانم موهایت را شانه کنم.
a still day
یک روز آرام [بدون باد]
It was a still summer's day.
آن یک روز آرام تابستانی بود.
[فعل]
to still
/stɪl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: stilled]
[گذشته: stilled]
[گذشته کامل: stilled]
صرف فعل
7
آرام کردن
ساکت کردن، آرام شدن
مترادف و متضاد
calm down
quiet
1.The wind stilled.
1. باد آرام شد.
to still somebody/something
کسی/چیزی را آرام کردن
She spoke quietly to still the frightened child.
او بهآرامی صحبت کرد تا آن کودک وحشتزده را آرام کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
stiletto heels
stiletto
stile
stigmatize
stigma
still life
still water
still waters run deep.
stillbirth
stillborn
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان