[صفت]

stillborn

/ˈstɪlbɔːrn/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مرده به‌دنیاآمده (نوزاد)

  • 1.It was a miracle that she survived the birth of her stillborn baby.
    1. معجزه بود که بعد از به دنیا آوردن فرزند مرده به‌دنیاآمده‌اش زنده ماند.

2 عملی‌نشده (ایده و...) به‌کارگرفته‌نشده

  • 1.The proposed tax was stillborn.
    1. مالیات پیشنهادشده عملی نشد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان