خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . به کسی اجازه انجام کاری را ندادن
[عبارت]
stop someone from doing something
/stɑp ˈsʌmˌwʌn frʌm ˈduɪŋ ˈsʌmθɪŋ/
1
به کسی اجازه انجام کاری را ندادن
1.My dad stopped me from going out.
1. بابام به من اجازه بیرون رفتن نداد.
تصاویر
کلمات نزدیک
stop press
stop over
stop on a dime
stop off
stop light
stop someone in their tracks
stop up
stopcock
stopgap
stoplight
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان