Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مسدود کردن
2 . بیدار ماندن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to stop up
/stɑːp ʌp/
فعل گذرا
[گذشته: stopped up]
[گذشته: stopped up]
[گذشته کامل: stopped up]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مسدود کردن
پر کردن (سوراخ و...)
1.They stopped up leaks with chewing gum.
1. آنها درزها را با آدامس پر کردند.
2
بیدار ماندن
1.You used to let us stop up to watch the program.
1. تو قبلاً به ما اجازه میدادی بیدار بمانیم تا (آن) برنامه را ببینیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
stop someone in their tracks
stop someone from doing something
stop press
stop over
stop on a dime
stopcock
stopgap
stoplight
stopover
stoppage
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان