خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گشاد کردن
2 . کش و قوس دادن
3 . گشاد شدن
4 . گسترده بودن
5 . راسته
6 . کشش (ماهیچه)
[فعل]
to stretch
/stretʃ/
فعل گذرا
[گذشته: stretched]
[گذشته: stretched]
[گذشته کامل: stretched]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
گشاد کردن
to stretch something
چیزی را گشاد کردن
1. Don't pull my sweater - you'll stretch it.
1. ژاکتم را نکش؛ گشادش میکنی.
2. Is there any way of stretching shoes?
2. راهی برای گشاد کردن کفش وجود دارد؟
2
کش و قوس دادن
حرکت کششی انجام دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کشیدن
مترادف و متضاد
extend
straighten
1."I'm so tired," she said, yawning and stretching.
1. او در حالی که خمیازه میکشید و کش و قوس میداد گفت: «من خیلی خستهام».
2.It's a good idea to stretch before you take any serious exercise.
2. فکر خوبی است که قبل از انجام تمرینات جدی ورزشی حرکات کششی انجام دهید.
3
گشاد شدن
کش آمدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گشاد شدن
کش آمدن
1.The T-shirt stretched when I washed it.
1. تیشرت گشاد شد وقتی آن را شستم.
2.This sweater has stretched.
2. این ژاکت گشاد شده است.
4
گسترده بودن
امتداد داشتن
1.The beach stretches for miles.
1. ساحل تا مایلها گسترده بود.
[اسم]
stretch
/stretʃ/
قابل شمارش
5
راسته
پهنه، گستره
مترادف و متضاد
expanse
stretch of something
راسته [سمت] چیزی
1. an unspoiled stretch of coastline
1. گستره دستنخورده خط ساحلی
2. Some very rare birds inhabit this stretch of the river.
2. برخی از پرندگان بسیار کمیاب در این راسته رودخانه زندگی میکنند.
6
کشش (ماهیچه)
1.Give your legs a good stretch before you start running.
1. قبل از شروع به دویدن، پاهایتان را خوب کشش دهید.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
stressful
stressed
stress
streptopelia turtur
strenuously
stretch out
stretch pants
stretcher
streusel
strew
کلمات نزدیک
stressor
stressful
stressed out
stressed
stress-timed
stretch back
stretch limo
stretch marks
stretch one's leg
stretch to
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان