خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حذف کردن (اسم کسی از فهرست و...)
2 . (با ضربه) جدا کردن
[فعل]
to strike off
/straɪk ɔf/
فعل گذرا
[گذشته: struck off]
[گذشته: struck off]
[گذشته کامل: struck off]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
حذف کردن (اسم کسی از فهرست و...)
1.He was struck off by the Law Society and will never practice as a solicitor again.
1. (نام) او توسط جامعه حقوقی حذف شد و او دیگر قادر به کار کردن بهعنوان وکیل نخواهد بود.
2
(با ضربه) جدا کردن
قطع کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
strike it rich
strike
strife
strident
stride
strike up
strike up a conversation
strike while the iron is hot.
strikeout
striker
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان