خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سعی کردن
[فعل]
to strive
/straɪv/
فعل ناگذر
[گذشته: strove]
[گذشته: strove]
[گذشته کامل: striven]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سعی کردن
کوشش کردن، تلاش کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
همت به خرج دادن
همت کردن
کوشیدن
کوشش کردن
مترادف و متضاد
try
1.We must strive to narrow the gap between rich and poor.
1. ما باید سعی کنیم تا فاصله ی بین ثروتمند و فقیر را کم کنیم.
2.We strive to ensure that all children are treated equally.
2. ما کوشش می کنیم تا با همه ی کودکان یکسان برخورد شود.
تصاویر
کلمات نزدیک
stripy
striptease
stripping knife
stripper
stripped-down
strobe
stroboscope
stroganoff
stroke
stroke play
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان