[اسم]

stroke

/stroʊk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سکته (مغزی)

معادل ها در دیکشنری فارسی: سکته سکته مغزی
have/suffer a stroke
سکته کردن
  • She had a stroke.
    او سکته کرد.

2 حرکت دست و پا (در ورزش شنا)

  • 1.Butterfly is the only stroke I can't do.
    1. پروانه تنها حرکتی است که نمی‌توانم انجام دهم.
  • 2.She took a few more strokes to reach the bank.
    2. او چند حرکت دیگر انجام داد تا به کناره (رودخانه) برسد.
  • 3.What stroke do you prefer?
    3. تو کدام حرکت دست و پا را (در شنا) ترجیح می‌دهی؟

3 ضربه (قلم موی نقاشی و...)

معادل ها در دیکشنری فارسی: ضربت
  • 1.to paint with fine brush strokes
    1. با ضربات ظریف قلم‌مو نقاشی کردن

4 نوازش ناز

to give somebody/something a stroke
کسی/چیزی را نوازش کردن
  • He gave the cat a stroke.
    او گربه را نوازش کرد.

5 رویداد (ناگهانی) رخداد

stroke of something
رویداد/رخداد چیزی
  • 1. It was a stroke of luck that I found you here.
    1. رویدادی شانسی‌ بود که تو را اینجا پیدا کردم.
  • 2. Your idea was a stroke of genius.
    2. ایده تو یک رخداد هوشمندانه بود.

6 ضربه به توپ (کریکت، گلف و ...)

معادل ها در دیکشنری فارسی: ضربه
  • 1.He won by two strokes.
    1. او با دو ضربه برنده شد.
  • 2.What a beautiful stroke!
    2. چه ضربه زیبایی!

7 حرکت پارو

8 پاروزن عقب قایق (قایق‌رانی)

[فعل]

to stroke

/stroʊk/
فعل گذرا
[گذشته: stroked] [گذشته: stroked] [گذشته کامل: stroked]

9 نوازش کردن ناز کردن

to stroke something/somebody
چیزی/کسی را نوازش کردن [ناز کردن]
  • 1. He stroked her hair.
    1. او موهای دختر را نوازش کرد.
  • 2. Stroke the dog if you like, it won't bite.
    2. اگر دوست داری سگ را ناز کن، گاز نمی‌گیرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان