خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حومه
[اسم]
suburb
/ˈsʌb.ɜrb/
قابل شمارش
1
حومه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حومه
مترادف و متضاد
the burbs
1.Box Hill is a suburb of Melbourne.
1. "باکس هیل" حومه ملبورن است.
2.She lives in the Chicago suburbs.
2. او در حومه شیکاگو زندگی میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
subtropics
subtropical
subtrahend
subtraction
subtracted
suburban
suburbia
suburbs
subversion
subversive
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان