خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عرق
2 . عرق کردن
[اسم]
sweat
/swet/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
عرق
معادل ها در دیکشنری فارسی:
عرق
1.She wiped the sweat from her face.
1. او عرق را از صورتش پاک کرد.
2.Their bodies were soaked in sweat.
2. بدنهایشان خیس عرق بود.
beads of sweat
قطرههای عرق
[فعل]
to sweat
/swet/
فعل ناگذر
[گذشته: sweat]
[گذشته: sweat]
[گذشته کامل: sweat]
صرف فعل
2
عرق کردن
تعریق کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
عرق کردن
1.The prisoners were sweating with fear.
1. زندانیها از ترس عرق کرده بودند.
2.The room was hot and I was starting to sweat.
2. اتاق گرم بود و من شروع کردم به عرق کردن.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
swear
sway
swat
swarthy
swarm
sweat pants
sweat room
sweat sock
sweatband
sweater
کلمات نزدیک
swearing-in
swearing
swear word
swear up a blue streak
swear by
sweat like a pig
sweatband
sweated labor
sweater
sweatpants
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان