خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دم (حیوان)
2 . دم (هواپیما)
3 . خط (از دو روی سکه، در برابر شیر)
4 . دمرانی کردن
[اسم]
tail
/teɪl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دم (حیوان)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دم
دنباله
1.The dog ran up, wagging its tail.
1. سگ در حالی که دمش را تکان میداد، با سرعت دوید.
2.The male has beautiful tail feathers.
2. نرها پرهای دم زیبایی دارند.
2
دم (هواپیما)
the tail of an airplane
دم هواپیما
3
خط (از دو روی سکه، در برابر شیر)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خط
مترادف و متضاد
head
1.Heads or tails?
1. شیر یا خط؟
[فعل]
to tail
/teɪl/
فعل گذرا
[گذشته: tailed]
[گذشته: tailed]
[گذشته کامل: tailed]
صرف فعل
4
دمرانی کردن
با فاصله کمی از اتومبیل جلویی رانندگی کردن
informal
1.That idiot has been tailing me for the last five minutes.
1. آن احمق، پنج دقیقهی گذشته را با فاصلهی کمی از (اتومبیل) من رانندگی کرده است.
توضیحاتی در رابطه با tail
واژه tail یا دمرانی کردن، به معنای با فاصله کمی از اتومبیل جلویی رانندگی کردن است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
tai
tahini
tagliatelle
tag along
tag
tail end
tailboard
tailcoat
tailgate
tail light
کلمات نزدیک
tagalog
tag
taffy
taffeta
taenia
tail away
tail back
tail end
tail fin
tail light
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان