خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اقدام کردن
[عبارت]
take action
/teɪk ˈækʃən/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اقدام کردن
عمل کردن، کاری کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اقدام کردن
برخورد کردن
مترادف و متضاد
act
take measures
do nothing
1.The pilot had to take evasive action to avoid a mid-air collision.
1. خلبان مجبور شد اقدامی گریزجویانه انجام دهد تا از تصادف هوایی جلوگیری کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
take account of
take aback
take a walk
take a turn for the worse
take a turn for the better
take advantage
take after
take ages
take an aspirin and lie down for half an hour.
take an exam
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان