خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بدون اجازه کاری را انجام دادن
[جمله]
take the liberty of doing something
/teɪk ðə ˈlɪbərti ʌv ˈduɪŋ ˈsʌmθɪŋ/
1
بدون اجازه کاری را انجام دادن
1.I took the liberty of booking theater seats for us.
1. من بدون اجازه برای همگی بلیت تئاتر رزرو کردم.
تصاویر
کلمات نزدیک
take the lead
take the law into one's own hands
take the initiative
take the easy way out
take the bus
take the mickey out of someone
take the spare tire out of the trunk.
take the subway
take the train
take the words out of one's mouth
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان