خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مالیات
2 . مالیات گرفتن
[اسم]
tax
/tæks/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مالیات
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مالیات
مترادف و متضاد
levy
tariff
1.a tax on cigarettes
1. مالیات بر سیگار
2.changes in tax rates
2. تغییر در نرخ مالیات
3.I pay my taxes.
3. من مالیاتم را میدهم.
4.Tax cut
4. کاهش مالیات
5.to raise taxes
5. افزایش مالیاتها
[فعل]
to tax
/tæks/
فعل گذرا
[گذشته: taxed]
[گذشته: taxed]
[گذشته کامل: taxed]
صرف فعل
2
مالیات گرفتن
مترادف و متضاد
levy a tax on
1.He felt that corporations were not being taxed enough.
1. او احساس کرد که از که شرکتها به اندازه کافی مالیات گرفته نمیشود.
تصاویر
کلمات نزدیک
tawny owl
tawny
tawdry
tavern
tautology
tax adviser
tax avoidance
tax disc
tax evasion
tax exemption
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان