خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زردپی
[اسم]
tendon
/ˈtendən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
زردپی
تاندون
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پی
تاندون
رباط
زردپی
1.He had surgery for a torn tendon in his elbow.
1. او به خاطر تاندون پاره شده ای در بازویش عمل جراحی کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
tenderness
tenderly
tenderloin
tenderize
tenderhearted
tendril
tenement
tenet
tenner
tennis
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان