خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پیچش (مو)
[اسم]
tendril
/ˈtendrəl/
قابل شمارش
1
پیچش (مو)
1.Her hair hung in tendrils about her face.
1. پیچش موهای او اطراف صورتش ریخته بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
tendon
tenderness
tenderly
tenderloin
tenderize
tenement
tenet
tenner
tennis
tennis ball
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان