خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . صرفهجو
[صفت]
thrifty
/ˈθrɪfti/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: thriftier]
[حالت عالی: thriftiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
صرفهجو
صرفهجویانه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نظرتنگ
صرفهجو
مقتصد
approving
مترادف و متضاد
careful with money
economical
frugal
extravagant
profligate
1.A thrifty person knows that squandering money can lead to financial calamity.
1. انسان صرفهجو میداند که هدر دادن پول میتواند منجر به فاجعه مالی شود.
2.By being thrifty, Miss Benson managed to get along on her small income.
2. خانم "بنسون" با صرفهجو بودن توانست با درآمد اندکش روزگار بگذراند.
تصاویر
کلمات نزدیک
thrift store
thrift shop
thrift
threshold
threshing machine
thrill
thrill to
thrilled
thriller
thrilling
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان