Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . کوبیدن (با مشت یا چیز سنگین)
2 . تالاپتولوپ کردن (قلب)
3 . تالاپ [صدای افتادن چیزی سنگین]
[فعل]
to thump
/θʌmp/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: thumped]
[گذشته: thumped]
[گذشته کامل: thumped]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
کوبیدن (با مشت یا چیز سنگین)
1.He thumped on the door.
1. او با مشت به در کوبید.
2
تالاپتولوپ کردن (قلب)
ضربان شدید داشتن
1.Her heart was thumping with fear.
1. قلبش از ترس تالاپتولوپ میکرد.
[اسم]
thump
/θʌmp/
قابل شمارش
3
تالاپ [صدای افتادن چیزی سنگین]
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گرمب
1.They heard the thump when the bowling ball hit the floor.
1. آنها صدای تالاپی شنیدند وقتی توپ بولینگ به زمین خورد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
thumbtack
thumbsuck
thumbstall
thumbscrew
thumbs up
thump out
thumping
thunbergia
thunbergia alata
thunder
کلمات نزدیک
thumbtack
thumbs-up
thumbs up
thumbs down
thumbnail sketch
thumping
thunder
thunderbolt
thunderclap
thundercloud
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان