1 . عصبانی کردن 2 . تیک زدن 3 . سرزنش کردن
[فعل]

to tick off

/tˈɪk ˈɔf/
فعل گذرا
[گذشته: ticked off] [گذشته: ticked off] [گذشته کامل: ticked off]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 عصبانی کردن خشمگین کردن

  • 1.I was really ticked off when she was so late.
    1. وقتی او خیلی دیر کرد، واقعا عصبانی شدم.
  • 2.She really ticks me off.
    2. او خیلی من را عصبانی می‌کند.

2 تیک زدن علامت زدن

مترادف و متضاد check off
  • 1.Have you ticked off Kate’s name on the list?
    1. آیا اسم "کیت" را در لیست علامت زدی؟

3 سرزنش کردن مواخذه کردن

  • 1.Mrs Watts will tick you off if you’re late again.
    1. خانم "واتس" تو را مواخذه می‌کند اگر دوباره دیر برسی.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان