خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تحمل کردن
[فعل]
to tolerate
/ˈtɑːləreɪt/
فعل گذرا
[گذشته: tolerated]
[گذشته: tolerated]
[گذشته کامل: tolerated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تحمل کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تحمل کردن
مماشات کردن
مترادف و متضاد
bear
put up with
1.I will not tolerate that kind of behavior in my class.
1. من چنین رفتاری را در کلاسم تحمل نخواهم کرد.
2.The soldiers have to tolerate difficult desert conditions.
2. سربازها باید شرایط سخت بیابان را تحمل کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
tolerant
tolerance
tolerably
tolerable
tokyo
toleration
toll
toll bridge
toll free
toll plaza
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان