خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . واژگون شدن
2 . برانداختن (دولت یا حکومت)
[فعل]
to topple
/ˈtɑːpəl/
فعل گذرا
[گذشته: toppled]
[گذشته: toppled]
[گذشته کامل: toppled]
صرف فعل
1
واژگون شدن
افتادن، نقش زمین شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سرنگون شدن
کلهپا شدن
1.Winds and rain toppled trees.
1. بادها و باران، درختان را واژگون کردند.
2
برانداختن (دولت یا حکومت)
سرنگون کردن، برکنار کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
برانداختن
خلع کردن
واژگون کردن
سرنگون کردن
کلهپا کردن
the revolution which toppled the regime
انقلابی که رژیم را برانداخت
تصاویر
کلمات نزدیک
topping
topography
topmost
topless
topknot
topple over
topsail
topsoil
topspin
topsy-turvy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان