Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . پرتاب کردن
[فعل]
to toss
/tɔs/
فعل گذرا
[گذشته: tossed]
[گذشته: tossed]
[گذشته کامل: tossed]
صرف فعل
1
پرتاب کردن
پرت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انداختن
مترادف و متضاد
throw
1.my friends tossed me into the river.
1. دوستانم مرا به درون آن رودخانه پرت کردند.
2.Toss it over here!
2. پرتابش کن اینجا!
تصاویر
کلمات نزدیک
tosa
tory
torturer
tortured
torture
toss one's cookies
toss up
toss-up
tot
tot up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان