1 . تلوتلو خوردن 2 . متزلزل بودن 3 . زباله‌گرد
[فعل]

to totter

/tɑːtər/
فعل ناگذر
[گذشته: tottered] [گذشته: tottered] [گذشته کامل: tottered]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تلوتلو خوردن تلوتلوخوران رفتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تلوتلو خوردن
  • 1.He tottered to the fridge to get a drink.
    1. او تلوتلوخوران به سمت یخچال رفت تا یک نوشیدنی بردارد.

2 متزلزل بودن در حال تزلزل بودن

  • 1.The property market is tottering.
    1. بازار ملک متزلزل است.
[اسم]

totter

/tɑːtər/
قابل شمارش

3 زباله‌گرد

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان