خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تجارت
2 . کار
3 . کسب و کار
4 . خریدوفروش کردن
5 . عوض کردن (کالا با کالا)
[اسم]
trade
/treɪd/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تجارت
داد و ستد، خرید و فروش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بازرگانی
بازرگانی
تجارت
خرید و فروش
داد و ستد
سودا
کاسبی
کسب
مترادف و متضاد
business
commerce
dealing
trafficking
international/foreign trade
تجارت بینالمللی/خارجی
the arms/drugs... trade
خرید و فروش اسلحه/مواد مخدر
trade with somebody/something
تجارت با کسی/چیزی
They rely heavily on trade with Europe.
آنها به شدت به تجارت با اروپا وابسته هستند.
2
کار
حرفه
مترادف و متضاد
craft
job
occupation
to learn a trade
حرفه یاد گرفتن
He left school at 15 to learn a trade.
او پانزده سالگی مدرسه را ترک کرد تا حرفهای [کاری] یاد بگیرد.
3
کسب و کار
صنعت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
صنف
صنفی
مترادف و متضاد
business
the building/food/tourist... trade
صنعت ساختمانسازی/غذا/گردشگری و...
[فعل]
to trade
/treɪd/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: traded]
[گذشته: traded]
[گذشته کامل: traded]
صرف فعل
4
خریدوفروش کردن
تجارت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تجارت کردن
خرید و فروش کردن
کاسبی کردن
مترادف و متضاد
deal
do business
1.Our products are now traded worldwide.
1. محصولات ما هماکنون بهصورت جهانی خریدوفروش میشوند.
to trade in something (with somebody)
خریدوفروش کردن چیزی (با کسی)
The firm openly traded in arms.
شرکت آشکارا اسلحه خریدوفروش میکرد.
to trade something with somebody
چیزی با کسی خریدوفروش کردن
5
عوض کردن (کالا با کالا)
معامله کردن
مترادف و متضاد
exchange
swap
switch
to trade something for something
چیزی را با چیزی عوض کردن
I'll trade my sandwich for yours.
من ساندویچم را با مال تو عوض میکنم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
tractor-trailer
tractor
track down
track and field
track
trader
tradesman
traditional
traditionally
traffic
کلمات نزدیک
tracy
tractor-trailer
tractor
traction
tractable
trade book
trade deficit
trade fair
trade in
trade name
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان