خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ترافیک
2 . خرید و فروش کردن
[اسم]
traffic
/ˈtræf.ɪk/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ترافیک
آمد و شد، عبور و مرور
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آمدورفت
آمدوشد
ایاب و ذهاب
ترافیک
تردد
رفت و آمد
عبور و مرور
مترادف و متضاد
congestion
traffic jam
1.The traffic is heavy in both directions.
1. ترافیک در هر دو مسیر سنگین است.
2.We got stuck in traffic for several hours.
2. چند ساعتی می شود که در ترافیک گیر کرده ایم.
[فعل]
to traffic
/ˈtræf.ɪk/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: trafficked]
[گذشته: trafficked]
[گذشته کامل: trafficked]
صرف فعل
2
خرید و فروش کردن
1.Smugglers were trafficking arms across the border to the rebels.
1. قاچاقچی ها داشتند در مرز ها با شورشی ها سلاح خرید و فروش می کردند.
2.to traffic in drugs
2. خرید و فروش مواد مخدر
تصاویر
کلمات نزدیک
traduce
traditionally
traditionalist
traditionalism
traditional medicine
traffic calming
traffic circle
traffic cone
traffic congestion
traffic island
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان