Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . محاکمه
2 . آزمایش
[اسم]
trial
/ˈtraɪəl/
قابل شمارش
1
محاکمه
جلسه دادرسی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دادرسی
محاکمه
to be on trial
محاکمه شدن
He's on trial for murder.
او به خاطر قتل محاکمه میشود.
to stand/face trial
محاکمه شدن/در دادگاه حاضر شدن
Doctors said he was unfit to stand trial.
دکترها گفتند او برای محاکمه شدن واجد شرایط نیست.
to put/bring somebody on trial
محاکمه کردن/کسی را به دادگاه کشاندن
The people who were responsible for this crime must be brought to trial.
افرادی که مسئول این جرم بودند باید به محاکمه شوند.
to receive a trial
دادگاهی داشتن
He did not receive a fair trial.
او محاکمهای عادلانه نداشت [او را عادلانه محاکمه نکردند].
2
آزمایش
امتحان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آزمایش
آزمایشی
امتحانی
to conduct trials
آزمایشات انجام دادن
They are conducting trials of a new drug.
آنها دارند آزمایشاتی روی داروی جدید انجام میدهند.
تصاویر
کلمات نزدیک
triage
trey
trevor
tresses
trespasser
trial and error
trial period
trial run
triangle
triangular
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان