خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چشمک زدن (ستاره)
[فعل]
to twinkle
/ˈtwɪŋkl/
فعل ناگذر
[گذشته: twinkled]
[گذشته: twinkled]
[گذشته کامل: twinkled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
چشمک زدن (ستاره)
درخشیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سوسو زدن
1.Stars twinkled in the night sky.
1. ستارهها در آسمان شب چشمک میزدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
twinge
twine
twin room
twin beds
twin bedroom
twinkle in one's eye
twirl
twist
twist and turn
twist someone's arm
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان