خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گرداب
2 . گرداب (اصطلاحی)
[اسم]
vortex
/ˈvɔrtɛks/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گرداب
گردباد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گرداب
مترادف و متضاد
whirlpool
whirlwind
1.We were caught in a vortex of water.
1. ما در گردابی گرفتار شده بودیم.
2
گرداب (اصطلاحی)
1.The country was drawn into the vortex of war.
1. کشور به درون گرداب جنگ کشیده شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
voracity
voracious
voodoo
vomit
voluptuous
votary
vote
vote of censure
vote of confidence
vote of no confidence
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان