خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رایدهنده
[اسم]
voter
/ˈvoʊtər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
رایدهنده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انتخابکننده
رایدهنده
1.Only 60% of eligible voters actually used their vote.
1. تنها 60% رایدهندگان واجدشرایط از حق رای خود استفاده کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
vote-rigging
vote of thanks
vote of no confidence
vote of confidence
vote of censure
voting
votive
vouch for
voucher
vow
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان