خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زنبور (بیعسل)
[اسم]
wasp
/wɑsp/
قابل شمارش
[جمع: wasps]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
زنبور (بیعسل)
زنبور وحشی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زنبور
1.A swarm of wasps attacked us as we were reclining on the porch.
1. در حالی که ما روی ایوان لم داده بودیم، گروهی از زنبورها به ما حمله کردند.
2.The piercing sting of a wasp can be very painful.
2. نیش تیز زنبور بسیار دردناک است.
3.When the wasps descended on the picnic, we ran in all directions.
3. زمانی که زنبورها بر روی (سفره) پیک نیک نشستند، هر کسی به سمتی فرار کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
washstand
washroom
washout
washington
washing-up liquid
wastage
waste
waste away
waste bin
waste collector
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان