خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . محکم زدن
2 . کشتن
3 . ضربه محکم
[فعل]
to whack
/wæk/
فعل گذرا
[گذشته: whacked]
[گذشته: whacked]
[گذشته کامل: whacked]
صرف فعل
1
محکم زدن
محکم ضربه زدن
informal
to whack somebody/something
محکم به کسی/چیزی ضربه زدن
She whacked him with her handbag.
او با کیفدستیاش محکم به او ضربه زد.
2
کشتن
به قتل رساندن
informal
مترادف و متضاد
murder
to whack somebody
کسی را کشتن
[اسم]
whack
/wæk/
قابل شمارش
3
ضربه محکم
to give something/somebody a whack
به چیزی/کسی ضربه محکم زدن
She gave the ball a whack.
او به توپ ضربه محکمی زد.
تصاویر
کلمات نزدیک
wetsuit
wetness
wetland
wet nurse
wet noodle
whacked
whacking
whacko
whale
whale of a
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان