خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چرخیدن
2 . آشفته بودن (ذهن)
[فعل]
to whirl
/wɜːrl/
فعل ناگذر
[گذشته: whirled]
[گذشته: whirled]
[گذشته کامل: whirled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
چرخیدن
گشتن (به دور خود)
formal
مترادف و متضاد
rotate
spin
turn
twirl
1.The dancers whirled around the room.
1. رقصندهها دور اتاق میچرخیدند.
2.The space vessel was whirling around before it landed on earth.
2. سفینه فضایی قبل از فرود آمدن به زمین به دور خود میگشت.
2
آشفته بودن (ذهن)
درگیر بودن
مترادف و متضاد
reel
1.I couldn't sleep—my mind was whirling from all that had happened.
1. نمیتوانستم بخوابم؛ ذهنم بهخاطر تمام اتفاقاتی که افتاده بود آشفته بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
whippoorwill
whippet
whipped cream
whip up
whip scorpion
whirligig
whirligig beetle
whirlwind
whirlybird
whisk
کلمات نزدیک
whippoorwill
whippet
whiplash injury
whiplash
whip-round
whirligig
whirlpool
whirlwind
whirr
whisk
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان