خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تمام
2 . تمام
[صفت]
whole
/hoʊl/
غیرقابل مقایسه
1
تمام
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تمام
دربست
درسته
مجموع
کلی
کلیه
مترادف و متضاد
complete
entire
full
intact
incomplete
partial
1.I spent the whole day cleaning.
1. من تمام روز را صرف نظافت کردم.
2.The whole town was destroyed by the earthquake.
2. تمام شهر توسط زلزله نابود شد.
3.There's still a whole month till my birthday.
3. هنوز یک ماه تمام تا تولد من مانده است.
[اسم]
whole
/hoʊl/
قابل شمارش
2
تمام
کل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جمیع
کل
کلیت
to make a whole
یک کل ساختن
Four quarters make a whole.
چهار ربع یک کل میسازد.
the whole of something
تمام چیزی را
I spent the whole of the weekend in bed.
من تمام آخر هفته را در رختخواب گذراندم.
تصاویر
کلمات نزدیک
whoever
whodunit
whoa!
who's your favorite actor?
who's this?
whole enchilada
whole nine yards
whole note
whole number
wholefood
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان