خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بامیل
[قید]
willingly
/ˈwɪl.ɪŋ.li/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بامیل
به اختیار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آزادانه
1.He would willingly risk his life for her.
1. او بامیل زندگی اش را برای او به خطر می اندازد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
willing
willfully
willful
will
wildly
willow
willow tree
willy-nilly
wimble
win
کلمات نزدیک
willing
willies
willie
williamson
williams
willingness
willis
willow
willowy
willpower
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان