خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (بهتدریج کم کردن و بعد) پایان دادن
2 . استراحت کردن
[فعل]
to wind down
/wɪnd daʊn/
فعل گذرا
[گذشته: winded down]
[گذشته: winded down]
[گذشته کامل: winded down]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
(بهتدریج کم کردن و بعد) پایان دادن
خاتمه دادن
1.The government is winding down its nuclear program.
1. دولت دارد به برنامه هستهای خود خاتمه میدهد.
2
استراحت کردن
آرامیدن
informal
مترادف و متضاد
unwind
1.I sank into a hot bath in order to wind down.
1. من برای استراحت کردن در وان آب گرم فرو رفتم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
watch out
walk off with
walk into
wait up
wait around
work upon
work toward
wriggle out of
accede to
add up to
کلمات نزدیک
wind chill
wind
winch
wince
win-win
wind farm
wind gauge
wind instrument
wind machine
wind power
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان