1 . (به‌تدریج کم کردن و بعد) پایان دادن 2 . استراحت کردن
[فعل]

to wind down

/wɪnd daʊn/
فعل گذرا
[گذشته: winded down] [گذشته: winded down] [گذشته کامل: winded down]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 (به‌تدریج کم کردن و بعد) پایان دادن خاتمه دادن

  • 1.The government is winding down its nuclear program.
    1. دولت دارد به برنامه هسته‌ای خود خاتمه می‌دهد.

2 استراحت کردن آرامیدن

informal
مترادف و متضاد unwind
  • 1.I sank into a hot bath in order to wind down.
    1. من برای استراحت کردن در وان آب گرم فرو رفتم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان