خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چیز عجیب
2 . تعجب
3 . فرد شگفتانگیز
4 . کنجکاو بودن
5 . تعجب کردن
[اسم]
wonder
/ˈwʌn.dər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
چیز عجیب
معجزه، شگفتی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شگفتی
معجزه
عجب
مترادف و متضاد
marvel
miracle
1.The human body is a real wonder.
1. بدن انسان یک معجزه واقعی است.
Seven Wonders of the World
عجایب هفتگانه جهان
I want to see the seven wonders of the world.
من میخواهم عجایب هفتگانه جهان را ببینم.
2
تعجب
حیرت، بهت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اعجاب
تعجب
مترادف و متضاد
amazement
astonishment
awe
in wonder
با تعجب [با حیرت]
The children stared in wonder at the elephants.
بچهها با تعجب به فیلها خیره شدند.
the wonder of a child
حیرت یک کودک
He observed my work with the wonder of a child.
او کار مرا با حیرت یک کودک تماشا کرد.
3
فرد شگفتانگیز
اعجوبه
1.Jeff, you're a wonder! I would never have thought of doing that.
1. "جف"، تو یک اعجوبه هستی! من هرگز فکرم به انجام آن کار نمیرسید.
boy wonder
پسر اعجوبه
Have you seen the boy wonder play the piano yet?
تا حالا نواختن پیانو آن پسر اعجوبه را دیدهای؟
[فعل]
to wonder
/ˈwʌn.dər/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: wondered]
[گذشته: wondered]
[گذشته کامل: wondered]
صرف فعل
4
کنجکاو بودن
از خود پرسیدن، فکر کردن
مترادف و متضاد
be curious about
puzzle about
to wonder who/where...
کنجکاو بودن اینکه چه کسی/کجا و...
1. I was just beginning to wonder where you were.
1. داشتم کمکم کنجکاو میشدم که تو کجا هستی.
2. I wonder why he didn't come.
2. کنجکاوم او چرا نیامد.
to wonder about something
درباره چیزی فکر کردن
We were wondering about next April for the wedding.
ما داشتیم درباره (برگزاری) عروسی در آوریل آینده فکر میکردیم.
to wonder + speech
از خود پرسیدن + نقل قول
‘What should I do now?’ she wondered.
او از خود پرسید: «حالا باید چه کار کنم؟»
to wonder if/whether…
کنجکاو بودن که/آیا و ...
1. I was wondering whether you'd like to come to a party.
1. کنجکاو بودم [میخواستم بدانم] که آیا دوست داری به یک مهمانی بیایی یا نه.
2. I wonder if you can help me.
2. کنجکاوم (بدانم) [میخواستم بدانم] که میتوانی کمکم کنی یا نه.
5
تعجب کردن
متعجب بودن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تعجب کردن
1.I don't wonder you're tired. You've had a busy day.
1. تعجب نمیکنم که خستهای. روز پرمشغلهای داشتهای.
to wonder (at something)
(از چیزی) تعجب کردن
She wondered at her own stupidity.
او از حماقت خودش تعجب کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
women’s liberation
womenswear
womenfolk
wombat
womb
wonderful
wonderful aroma
wonderfully
wondering
wonderland
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان