خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کاری
2 . شاغل
[صفت]
working
/ˈwɜr.kɪŋ/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کاری
1.She has a difficult working relationship with many of her staff.
1. او رابطه کاری دشواری با بسیاری از کارمندانش دارد.
2.Working conditions in the mill have hardly changed over the last twenty years.
2. شرایط کاری در آسیاب بهندرت در بیست سال گذشته تغییر کردهاست.
working hours
ساعات کاری
2
شاغل
مترادف و متضاد
employed
a working mother
یک مادر شاغل
تصاویر
کلمات نزدیک
workhouse
workforce
worker
worked up
workbook
working breakfast
working capital
working class
working day
working group
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان