1 . خمیازه کشیدن 2 . خمیازه
[فعل]

to yawn

/jɔn/
فعل ناگذر
[گذشته: yawned] [گذشته: yawned] [گذشته کامل: yawned]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خمیازه کشیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خمیازه کشیدن
  • 1.I can't stop yawning - I must be tired.
    1. نمی‌توانم دست از خمیازه کشیدن بردارم؛ حتماً خیلی خسته‌ام.
[اسم]

yawn

/jɔn/
قابل شمارش

2 خمیازه

معادل ها در دیکشنری فارسی: خمیازه
  • 1."I'm going to bed now", she said with a yawn.
    1. او با خمیازه گفت «من دارم می‌روم بخوابم».
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان