خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . داد زدن
2 . فریاد
[فعل]
to yell
/jel/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: yelled]
[گذشته: yelled]
[گذشته کامل: yelled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
داد زدن
فریاد زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
داد زدن
داد کشیدن
داد و فریاد کردن
نعره زدن
فریاد زدن
1.Our neighbors were yelling at each other this morning.
1. همسایههای ما امروز صبح داشتند سر یکدیگر داد میزدند.
2.The child yelled out in pain.
2. بچه از درد داد کشید.
[اسم]
yell
/jel/
قابل شمارش
2
فریاد
داد، هوار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
داد
داد و فریاد
فریاد
مترادف و متضاد
cry
scream
shout
whisper
1.Suddenly there was a loud yell from the bathroom.
1. ناگهان فریاد بلندی از دستشویی شنیده شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
yeast
yearning
yearn
yearly
yearling
yellow
yellow card
yellow fever
yellow journalism
yellow line
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان