1 . داد زدن 2 . فریاد
[فعل]

to yell

/jel/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: yelled] [گذشته: yelled] [گذشته کامل: yelled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 داد زدن فریاد زدن

  • 1.Our neighbors were yelling at each other this morning.
    1. همسایه‌های ما امروز صبح داشتند سر یکدیگر داد می‌زدند.
  • 2.The child yelled out in pain.
    2. بچه از درد داد کشید.
[اسم]

yell

/jel/
قابل شمارش

2 فریاد داد، هوار

معادل ها در دیکشنری فارسی: داد داد و فریاد فریاد
مترادف و متضاد cry scream shout whisper
  • 1.Suddenly there was a loud yell from the bathroom.
    1. ناگهان فریاد بلندی از دستشویی شنیده شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان