[فعل]

to affirm

/əˈfɜːrm/
فعل گذرا
[گذشته: affirmed] [گذشته: affirmed] [گذشته کامل: affirmed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تایید کردن تصدیق کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تایید کردن تصدیق کردن
formal
مترادف و متضاد confirm
  • 1.I can affirm that no one will lose their job.
    1. من تصدیق می‌کنم که هیچ کس کارش را از دست نخواهد داد.
  • 2.The decision was affirmed by the Court of Appeal.
    2. تصمیم توسط دادگاه استیناف تایید شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان