1 . قدغن کردن 2 . ممنوعیت
[فعل]

to ban

/bæn/
فعل گذرا
[گذشته: banned] [گذشته: banned] [گذشته کامل: banned]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 قدغن کردن تحریم کردن، ممنوع کردن

مترادف و متضاد banish forbid prohibit permit
to ban something
چیزی را قدغن کردن
  • Chemical weapons are banned internationally.
    سلاح شیمیایی به صورت بین‌المللی قدغن شده‌اند.
to ban somebody
ورود کسی را قدغن کردن
  • The group unanimously voted to ban all people who were under six feet.
    گروه متفق‌القول رای داد که (ورود) همه افراد زیر شش فوت قد را قدغن کنند.
to be banned from something
از چیزی تحریم شدن
  • He was banned from the meeting.
    او از (شرکت در) جلسه تحریم شد.
to be banned from doing something
از انجام کاری قدغن شدن
  • He was banned from driving for six months.
    او از رانندگی کردن به مدت شش ماه قدغن [محروم] شد.
[اسم]

ban

/bæn/
قابل شمارش

2 ممنوعیت

معادل ها در دیکشنری فارسی: منع ممنوعیت محرومیت
مترادف و متضاد prohibition veto permission
to impose/lift a ban
ممنوعیت اعمال کردن/برداشتن
ban on something/doing something
ممنوعیت برای چیزی/انجام کاری
  • There should be a ban on talking loudly in movie theaters.
    باید ممنوعیتی برای بلند صحبت کردن در سالن سینما وجود داشته باشد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان