1 . متعلق بودن
[فعل]

to belong

/bəˈlɔːŋ/
فعل ناگذر
[گذشته: belonged] [گذشته: belonged] [گذشته کامل: belonged]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 متعلق بودن تعلق داشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تعلق داشتن متعلق بودن مال چیزی بودن
مترادف و متضاد be owned by be the possession of
to belong to somebody
به کسی متعلق بودن
  • 1. This book belongs to Sarah.
    1. این کتاب متعلق به سارا است.
  • 2. You shouldn't take what doesn't belong to you.
    2. تو نباید چیزی که متعلق به تو نیست را برداری.
to belong in something/somebody
به چیزی/کسی تعلق داشتن
  • an attitude that doesn’t belong in modern society
    دیدگاهی که به جامعه مدرن تعلق ندارد
[عبارات مرتبط]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان