1 . عرض
[اسم]

breadth

/brɛdθ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 عرض

معادل ها در دیکشنری فارسی: پهنا عرض
مترادف و متضاد width
  • 1.She estimated the breadth of the lake to be 500 meters.
    1. او تخمین زد که عرض دریاچه 500 متر است.
  • 2.We measured the length and breadth of the yard.
    2. ما طول و عرض آن حیاط را اندازه گرفتیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان