[اسم]

bridesmaid

/ˈbraɪdzmeɪd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ساقدوش عروس

معادل ها در دیکشنری فارسی: ساقدوش
  • 1.Jo asked her sister to be a bridesmaid.
    1. "جو" از خواهرش خواست تا ساقدوش عروس شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان