خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مطرح کردن
[فعل]
to broach
/broʊʧ/
فعل گذرا
[گذشته: broached]
[گذشته: broached]
[گذشته کامل: broached]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مطرح کردن
به موضوعی (برای اولین بار) اشاره کردن
مترادف و متضاد
bring up
1.he broached the subject he had been avoiding all evening.
1. او موضوعی را مطرح کرد که تمام غروب (شب) از آن اجتناب می کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
bro
brixton
brittle
brittany
briton
broad
broad bean
broad daylight
broad shoulders
broad-minded
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان