خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . معمولا
[قید]
commonly
/ˈkɑːmənli/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
معمولا
اغلب، عموما
معادل ها در دیکشنری فارسی:
عموما
1.These caterpillars are commonly found on bean plants.
1. این کرمهای ابریشم معمولا روی گیاهان لوبیا پیدا میشوند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
common snowberry
common seal
common salt
common raccoon
common opossum
commons
commonwealth of australia
communally
communicable
communicable disease
کلمات نزدیک
commoner
common-or-garden
common-law marriage
common sense
common room
commonplace
commons
commonsense
commonwealth
commotion
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان