[اسم]

debate

/dəˈbeɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مناظره بحث

معادل ها در دیکشنری فارسی: مباحثه
مترادف و متضاد argument discussion negotiations
  • 1.Debate in the U.S. Senate lasted for five days.
    1. مناظره در مجلس سنای آمریکا پنج روز طول کشید.
  • 2.The debate between the two candidates was heated.
    2. مناظره بین دو نامزد انتخاباتی داغ شده بود.
debate on/about/over something
مناظره درباره/بر سر/در باب چیزی
  • Instead of shrieking at each other, the students decided to have a debate on the topic.
    به جای جیغ کشیدن بر سر همدیگر، دانشجویان تصمیم گرفتند مناظره‌ای درباره موضوع برپا کنند.
a heated/wide-ranging/lively debate
مناظره داغ/جامع/سرزنده
  • The new drug has become the subject of heated debate within the medical profession.
    داروی جدید موضوع مناظره داغی در حرفه پزشکی شد.
[فعل]

to debate

/dəˈbeɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: debated] [گذشته: debated] [گذشته کامل: debated]

2 مورد بحث قرار دادن مباحثه کردن، بحث کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: بحث کردن جر و بحث کردن
مترادف و متضاد discuss exchange views about talk through
to debate something
چیزی را مورد بحث قرار دادن
  • Politicians will be debating the new plans later this week.
    سیاستمداران، طرح‌های جدید را طی هفته جاری مورد بحث قرار خواهند داد.
to debate whether/what…
بحث کردن اینکه آیا/چه و...
  • The committee will debate whether to lower the age of club membership to 16.
    اعضای کمیته بحث خواهند کرد که آیا سن عضویت باشگاه را تا 16 سال پایین بیاورند یا نه.
to debate with oneself
با خود بحث کردن [برای تصمیم گرفتن]
  • She debated with herself for a while, and then picked up the phone.
    او مدتی با خودش بحث کرد و سپس تلفن را برداشت.
[عبارات مرتبط]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان